پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

اولین کادوی 2 سالگیم رسید

سلام.یه روز من از خواب پاشدم دیدم زنگ درو میزنن بعد دیدم یه موتور شارژِی بابام برام آورد تو خونمون یه موتور پلیس .این کادوی مامان و طاهره و بابا علی و خاله مائده بود دستشون درد نکنه کلی حال کردم و پدرو مادرم رو چرخوندم.ایسن موتور حال میده واسه خونه بابا علی.به نظرتون بیارمش اونجا اولین لحظه دیدار بعد دوستام هم سوار کردم .بلاخره اونا هم چشمشون به منه اینم من با کلاه و موتور(نمیدونم چه فکری کرد که یهو کلاه گذاشت به سرش ) و اینم تاج  2 سالگی و کارت تولد قربون همتون .این ماه رمضون کلی انرژی مامان رو گرفته.همتون رو دوست دارم مخصوصا مامان طاهره و بابا علی و خاله مائده .بازم ممنون     ...
11 مرداد 1392

سفر به سرزمین مادری (مردادماه 92)

سلام ما یهویی رفتیم و اومدیم.چون 40 روزی بود که از سفر بازگشته بودیم و مادرم نگران احوال مامان طاهره و خاله فرزانه و بابا علی بود و دایی اکبر هم اومده بود تهران فرصت رو غنیمت شمردیم و رفتیم .حال و هوامون حسابی عوض شد اینم قطاری که اون شب که خونه بهار خانوم بودیم خریدیم پارسا دی جی شده بود و کلی حال میکردما اینم آجی غزاله و من که خیلی بهمون خوش گذشت اینجا هم خونمون و در تدارک یه تولد ستاره ای خوشگل ...
9 مرداد 1392

پروژه پوشک گیرون (شروع 8 تیر و رسیدن به موفقیت کامل در تاریخ انتهای تیر)

سلام پسر کوچولو.جونم برات بگه که علائم پوشک گیری رو سرچ کردم و دیدم همه معتقدن بچه ها از 18 ماهگی مثانه شون آمده کنترل میشه.بعد اینکه اگه تو خواب شب و ظهر پوشک خشک دارن میتونید شروع کنید.بعد چند هفته ای بود میگفتی جیش بلاخره هر چند خیلی ها گفتم چون دختر عمه ات گفته تو هم داری میگی اما واقعا اینطور نبود تو خودت علائم دادی هر چند شاید یه روز نبودن من تهران و رفتن تو به خونه عمه ات هم در این ماجرا بی سهم نبوده اما بهر حال امیدوارم کار درستی کرده باشم ضمن اینکه تابستونه و بعد ها زمستون کارو سختتر میکرد.در حین این پروژه  به سرما خوردگی مبتلا شدی که نظیرش رو قبلا اصلا نداشتی سرفه های مکررت تو خواب و بیداری و دو بار دکتر بردنت  و اشنا شدن...
9 مرداد 1392

آغاز 24 ماهگی

سلام من 20 تیرماه 92 وارد 24مین ماه زندگیم شدم اینجا افطار 2 مین روز ماه رمضونه که ما پارک شهید محلاتی دعوت بودیم(مادرمان از آنجا بسیار خوشش آمد) از محالات نگاه کنم به دوربین بعد کارمون شده شهروند رفتن (به قول خوت شهر بند ) از این ماشینا سوار میشی و سفارشات میرسه.گاهی راه هم نشون میدی.گاهی خودت پیاده میش و راهتو از ما جدا میکنی.بدون مرغ و گوشت هم نباید بریم حساب کنیم.وقتی میفهمی میخوایی بریم خارج بشیم کلی ناراحت میشی باید با دادن کارت بانک به خانمه و ... راضیت کنیم فهمیدم میخواید ازم عکس بگیرید منم نگاه تو کارم نیست.ول کن مادر مردم میگن اینجا کجاست که میخوان از بچشون عکس بگیرن و چون دارن برام کارت طراحی میک...
23 تير 1392

23 ماهگی هم گذشت

سلام به روی ماه همه اونایی که منتظر بودن من آپ بشم.میدونید که این روزا سر مادرم شلوغه.مراسم پوشک گیرونه در حد لالیگا من به چرخ خیاطی خیلی علاقه مند شدم مادرم فقط یه درز شلوارش رو دوخت دیگه تموم شد من عاشق شدم.اینجا دارم از مامان طاهره اندازه هاشو میگیرم یه لباس براش بدوزم کس دیگه ای هم لباس خواست بگه مردونه زنونه کت و شلوار همه جوره میدوزیم اینم از حموم بیرون اومدم حوله  تن پوش سیسمونیم رو پوشیدم اینم یکی دیگه و امن همچنان برا بابام قا میگذارم این بار بیسکوبیت مادر به زودی با چند پست بر میگردم   ...
23 تير 1392

تیرماه و باغ پرندگان لویزان

سلام.از خدمان شهردار محترم تهران آقای قالیباف باغ پرندگان لویزان تهران هست. هر چند ایشون بعد از  ا ن ت خ ا ب ا ت گفت به ر و ح ا ن ی جونتون بگید آشغالا رو ببره اما انصافا بعضی خدمات یه عمر میمو نه. ما هم بلاخره 7 تیرماه تونستیم این باغ رو ببینیم..تو این شهر شلوغ و پر دود و دم چند ساعتی رو میشه این طوری گذروند.خوب بود به من که خیلی خوش گذشت.تو را ه باغ مامانم میگفت کجا میریم پارسا منم میگفتم جوجوها.فقط کار خوب این بود که کالسکه با خودمون نبردیم اصلا جای کالسکه و ... نیست اینم تو ماشین قبل از رسیدن   ورود یه باغ طوطی های سخنگو هستن اینم یکیش .یه صدایی داشت که !!!بچه ها رو میدید میگفت بابا امثلا ما رو تقلید میکردا... &nbs...
8 تير 1392

و در احوالات تابستان پارسا خان1

سلام . این روزها علاقه عجیبی به ساندویچ خوردن پیدا کردم.و به ساندویچ میگم سانانا یه همچین چیزی!!!بن تن رو شناختم و عکسش رو به مامانم نشون میدم و میگم بن تن. ماشینمون چیه پارسا: اسبه پارسا از کجا مرغ خریدیم:شهروند پارسا با هواپیما کجا رفتیم : حرکت دست رو نشون میدم و میگم مکه پارسا بگو خاله: خاخا خاخا پارسا کباب رو چه جوری درست میکنیم: سیخ ،باد(یعنی سیخ میزنیم و بعد رو آتیش باد میزنیم) پارسا میخوای بگی بده بگو لطفا بده: ل ل بده درمانگاه سر کوچمون رو میبینی میگی دتر دتر اوش پا  بابا (یعنی پای بابا اوش شده اومدیم دکتر ) یه مکعبی داری عکس یه آقای فوتبالیستی روش هست از اول یاد دادیم بهت بگی علی دایی حالا تو هم میگی عی دایی ...
5 تير 1392

اولین جمله از زبان 23 ماهه من

سلام عزیز مامان.30 خرداد  92 بود که اولین جمله جند کلمه ای رو گفتی آقا کفش مامانو بده!!!!!!!!!!!!!!!! کلی تعجب کردما  یعنی تو یادت بود که مامان کفششو داده به آقاهه و گفته آخر هفته بیا سراغش.زود میام از بقیه کارات بگم     ...
1 تير 1392

من و قناریای زرد

سلام .من دو تا قناری از سرزمین مادریم آوردم با خودم.به توصیه خاله ها و مامان طاهره و بابا علی برای  اینکه خیلی دلم نگیره این کار انجام شد حالا من هر روز یه چند دقیقه ای با این بیچاره ها سرگرم هستم. از اون طرف بهتر میتونم ببینمششون حالا برم بالای میز بهتر بهتر میبینم. جوحو بیا آب (حرکت لبش مشخص که داره میگه آب،بیچارها رو میکشه تا بیان آب بخورن) حالا متوجه شدم مامان از من عکس گرفتی حالا دوربین رو بده به من   و من خودم یه عکس از قناری هام میندازم و حالا من الله میکنم با چادر نماز مادرم     ...
23 خرداد 1392

حج و لباس سپید پوشیدن من

من رو محرم نکردن اما بلخره تو مطلب قبلی گفتم مادرم یه حج نیابتی برام انجام داد.اما لباس سپید که پوشیدم حاجی کوچولو و باباش تو لباس حج و اما در مسجد شجره   و بقیه اش در پست بعدی البته رمز دار ...
23 خرداد 1392