اسباب کشی (1)
سلام مجدد.جونم براتون بگه که ما حدودا از اول شهریور شروع کردیم به جمع کردن اسبابا.تا اینکه خاله فاطمه و غزال خانوم اومدن کمک .البته به گردش و تفریح هم رفتیم اینجا هم ورودی باغ سپهسالار بقیه ادامه مطلب و این من که روزی هزار بار بالا وپایین میومدم و خلاصه یه روز جمعه که من خونه بابا جون اینا خواب بودم کامیون اومد و اسبابای ما رو آورد خونه جدید.اینجا راحتیم و مشکل خاصی نیست و اینم یه صحنه دیگه بازار شام که میگن همین جا بود تا اینکه خاله فرزانه رسید و مشغول شدیم.البته اولش من سوغاتیهای مشهد رو دریافت نمودم و د رحال پرو هستم تا اینکه خونه جدیدمون شکل زندگی گرفت و حالا ن در حال موتور سوار...