پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

به روایت تصویر

سلام .من چند روزه به شدت به اجاق گاز علاقه مند شدم.4 پایه رو میارم نزدیک گاز به زبان بی زبانی به مادرم میفهمونم که منو بگذار بالا و اما به دفتر و کتاب بی نهایت علاقه دارم مخصوصا کتابای مامانم اینم شیرین کاری این روزا.بدرود ...
8 آبان 1391

پارسا و شروع یه آبان دیگه

سلام به همه دوستانم.امید وارم حال وروزگارتون خوش باشه.روزها می گذرند مثل برق و باد.این منم در آبان 91.خاله فرزانه یه کلاه بافته برام فرستاده با شالش.شالش رو هنوز استفاده نمیکنم.اما کلاهش رو میگذارم. خاله فرزانه دستت بی بلا  خاله فرزانه دایی اکبر گفت تو برا من فقط اینکارو کردی.لطفت کم نشه .مثلا اینجا من خیلی آقا کلاه به سردارم میرم بیرون این یه مدل خوابیدنم   هفته گذشته زودپز هم جزوسیله های بازیم شد   حالا شمشیرم رو ببینید ایتم رو 5 آبان .عید قربان و تولد مامانم.رفتیم اول پارک.بعد رفتیم کیک گرفتیم بعدش یه کافی شاپ اینجا هست اسمش پارسا هست.رفتیم هویج بستنی خوردیم.اونجا من اولین بار با نی تونستم هویج ب...
6 آبان 1391

و من در ادامه

سلام به همه. همه اونایی که میان و منو میبینن.نظر میگذارن یا نمیگذارن.روشن هستن یا خاموش.بهر هر صورت روزگار داره میگذره خیلی تند .خیلی .مادرم میگه خوبه آدم همیشه کمربنداشو ببنده و هر اتفاقی رو منتظر باشه .دنیای عجیب و غریبیه.دونه های دل آدما پیدا نمیشه.یا اگه بشه سخت و نایاب میشه .من ادامه دارم.خوب ،بد،شیطون ،سرما خورده،در حال دندون د رآوردن.شبای سرد تهرون،روزای کوتاه و شبای کشدار،و خلاصه این منم که گاهی سوار سه چرخه میشم و حالا اسباب بازی جدید و باز هم tolo بهترین مارک اسباب بازی بچه ها،مامان طاهره رو سیسمونی برام گذاشته بود اما حالا در آوردن و من رو یه یه ساعتی مشغول کرد و حال گاهی باهاش سرگرمم و بلاخره توجای خودش گذاشتم ...
27 مهر 1391