برف سال 92 و پارسا

سلام.من اومدم با کلی عکس و انرژی.این روزا علاقه مندم از همه چی سر در بیارم در حد لالیگا.خوب همه چیز رو  درک میکنم .صدام میکنن با لحن خاصی میگم جانم (یه روز وقتی صداش کردم جواب دادم جانم از خودم پرسیدم کی بهش گفته  یا از کجا شنیده دیدم خودش اضافه کرد بابا علی گفته هر کی صدات کرد بگو جانم از اون روز دیگه مرتب میگه )برف بهمن 93 که بارید ما بدون فرش بودیم و اوضاعی به راه بود.از تو کوچه نمیشد ماشین رو تکون داد.خونه نشین بودیم

اینجا دیگه بردمش دم در که برف بازی کنه

خانم اسدی همسایه مون از اون بالا ندا داد که ای وای سمیه خانوم بردیش بیرون سرما میخوره بیا این لگن رو بگیر و برف رو بیار تو خونه.حالا پارسا وقتی اینو فهمید دیگه ول نکرد و ما برف آوردیم تو خونه ای که فرشاش رو داده بودیم قالیشویی

و اینم آدم برفی که تو خونه درست کردیم.یه جورایی شبیه پسر خاله کلاه قرمزیه مگه نه

بعد که تقریبا برفا آب شد دست کشید و گفت جمعش کن مامان

اینم یه رو ز رفتیم رو پشت بوم

اینم یه قندیل که بابا مجتبی از رو پل عابر کنده بود آورده بود

حالا بریم پستای بعدی.اما من هنوز که هنوزه به مادرم میگم مامان بریم تلو برف بازی