پست بهاری 3
من در سرزمین مادری در هر حال خوش میگذرانم و از رمان چیزی نمیفهمم.امسال ما هی منتظر ماندیم و منتظر ماندیم تا پسر خاله مان بیاید اما نیامد که نیامد!!!!گفت الا که برید خونتون و دوباره برگردید
و ما انجا چرخدیم و خوش گذراندیم
و خاله وجیهه ا زما عکس گرفت
و به دعوت خاله فرزانه به هتل لاله یزد رفتیم
و بابا علی از غذای خودش به ما داد و ما لذت بردیم
و البته سیزده بدر به معدن رفتیم
و با اجی مان خوش خوشانمان بود
و او ما را میبوسد
و این هم سفر نامه شروع سال جدید البته ما هفته بعدش هم دوباره رفتیم چون بلاخره نو رسیده رسید!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی