پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

5 سالگیت مبارک عزیزمادر

1394/5/20 18:19
نویسنده : مامان پارسا
706 بازدید
اشتراک گذاری

سلام .یاد باد 20 مرداد 90 بیمارستان رویال تهران دکتر نرگس موسیوند.صبح سحر 10 ماه رمضان ساعت 7:30 صبح .مادرم با همه نگرانی هایش خواهرم وجیهه و پدرت .و مادر شدن من.همان پرستار فلیپینی که تاریخ تولدت را در برگ تولدت اشتباه نوشت .چقدر اتاق زایمان سرد بود و من آتشی در درونم بود.چقدر بعد از اینکه از تو خالی شدم سرد شدم و از سرما میلرزیدم.مهربان به دنیا امدی و نجیب.در وصف اخلاقت همین را میتوانم بگویم.

عزیزکم امروز 20مرداد 94 با حضور خاله فرزانه و خاله فاطمه و آجی غزاله که از یزد امدند  و عمه فریبا و عمه پریسا تولدت را جشن میگیرم تولد با تم میکی موسی و رنگ قرمز و سفید و مشکی به دلخواه خودت.کاش روزی تولدت را همه فامیلم از پدر و مادرم تا خواهرانم و فامیل پدرت بر سر سفره ام باشند .کاش پارسا روزی تولدت را یک سفر عالی باشیم مثلا حج همان خواستی که از خدا تقاضا کردم یک حج واجب با پسری رشید القامت و مهربان و دلسوز و پدری آرام .پارسا آرزویم برایت غیر قابل وصف است فقط خدا می داند و دلم .هر چه از دنیا از اخلاق و پاکدامنی است برایت آرزو دارم .برایت خروار خروار ثروت دنیا و آخرت میخواهم برایت دلی دریایی  مالا مال  از صداقت آرزو دارم.پارسا سلامتی را برایت آرزو دارم که هر روز بارهاو بارها از خدا خواهانم .پارسا اززمین فروتنی را بیاموز و از آسمان دلی پاک . بارانی.ادمها را فقط به خاطر خودت و تنه به خاطر خودت بخش.گذشته ات را فراموش نکن .از کنار آدمها به آنها نگاه کن نه از بالا.

چهار سال شیرین سپری شد لحظه هایی خوب و به یاد ماندنی .مادر جان خدا حافظت باشد.خدا تورا د رپناه خودش حفظ کند و دلم را آرام کند .

برایت از تزیینات تولدت از خود مراسمش تصویر خواهم گذاشت.فقط امدنم از تاریخ تولدت بگویم .بروم که الان مهمانها می رسند.سفره ات به شادی عزیز مادر

خدایا از عمق دلم از تو سپاسگزارم.مهربانیت را شکر .عظمتت را به سجده نشسته ام و دلم قرص نگاهت است همین .

پسندها (3)

نظرات (2)

خاله وجیهه
21 مرداد 94 12:53
تولدت مبارک عزیز خاله
آجی غزاله
25 مرداد 94 11:21
داداشی گلم بازم تولدت رو بهت تبریک میگم تو بازم یک سال بزرگتر شدی و اینو میشه از رفتارات فهمید دیگه اون پارسای کوچولویی که برای دیدنش اومده بودیم تهران و روز اول ندادن بغلش کنم و من غر میزدم که چرا نمیدنش بغل من بزرگ شده خیلی هم بزرگ و آقا شده قربونت برم داداشی موفقیت روزافزونت آرزومه