اندر احوالات تابستانی پارسا ( 1)
اما وقتی خاله فززانه برات لباس پلیسی یا ارتشی میخره
یه روز مامانو مجبور کردم ظهر رمضون بریم پارک ناهار بخوریم و لاکپشتم هم ببرم.لاکپشت رو آجی غزاله برام آورده .از کجا از یزد .خلاصه این بیچاره اسیر ماست دیگه
و اما سفر به سرزمین پدری از 24تیر شروع شد تا 1 مرداد 94
و گردش در باغات
و البته خوردن بلال و فرغون کشی
و خریدن تیر کمان و دوباره گردش و خوش گذرانی
و رفتن به دریاچه مصنوعی که کنار بندر شرفخانه تاسیس کردن که مثلا ارومیه احیا شد !!!!!!!
و تو پارسا نمیدانی من و پدرت چه چیزها از این دریا چه خاطره داریم وقتی برای خودش توریستی داشت و آب تا کجا تا لب جاده بود !!!!!و حالا خشک خشک .مردم خاطره دریا را فراموش خواهند کرد !!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی