پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

نیم ساله شدم

1390/11/22 0:11
نویسنده : مامان پارسا
584 بازدید
اشتراک گذاری

سلام من یه  پارسای6 ماهه هستم.پدرم میگه بوی تو از تمام ادکلن های دنیا بهترهلبخندمن در  آغاز راه 7 ماهگی و نیم سال دوم عمرم کلی تغییرکردم.6 ماهگی خوب بود اما آخرش درد داشت .واکسن 6 ماهگی خیلی سخت گذشت به خودم و مامانم.اما دیگه تا 1 سالگی از واکسن خبری نیست.گزارش تصویری رو میتونید ببینید.تو ماه گذشته مامان طاهره و باباعلی و خاله وجیهه و خاله جون مائده اومدن خونمون.خاله فرزانه و بهارخانوم قبلش اومدن اما غزال خانوم چرا تو نیمدی.خاله فاطی من دلم برات تنگ شدهگریه

خوابیدن جدیدم

1

اینجا از دست خارش لثه عصبانی هستم

2

مامان طاهره که اینجا بود رفتیم دیدن آقا مرتضی پسر دختر خاله مامانم مرضیه خانوم.آقامرتضی تو این عکس خیلی قوی زور بازو نشون داده اما بالاخره من یه پیرهن بیشتر از او پاره کردم.پس میبینید که دارم با آرامش و مهربانی نگاهش میکنم.ماشاله آقا مرتضی

3

اینجا بازم لثه هام اذیت میکننکلافه

4

اینجا لعاب برنج میخورم و بعد میخوابم

5

6

اما حالا رسیدیم به واکسن.

7

حالا دیگه حالم خیلی بده حدود 2 ساعت مداوم گریه کردم و مامانم منو راه برده اما خدا به مامان طاهره سلامتی بده که این تاب رو برام دوخته

8

بعد از دو روز و دو شب خیلی خوب شدم حالا من یه پارسای سرحالم با اسباب بازیهام.اون توپه رو خاله وجیهه و مائده از یزد برام گرفتن.جالبه که تو فیلم بی بی اینشتن این توپ دست یه آقا پسر سیاه هست.منم کاملا توپم رو میشناسم و عکس العمل نشون میدم

9

12

اینم پای منه که کارایی اون در این سن برای خیلی چیزای.از جمله کردن تو دهن.نشون دادم احساسات

14

به امید دیدار.مامانم امتحانش یه کم عقب افتاد.برا همین یه کم شاید منو بیشتر آپ کنهقهقهه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله وجیهه
22 بهمن 90 9:46
ماشالا آقا پارسا..واسه خودت مردی شدی خاله..لثه هات هم زودی خوب میشه میدونی از چی خوشم میاد؟از اینکه وقتی میرفتیم خونه دختر خاله ها شما توی ماشین و بین راه می خوابیدی و اونجا سرحال بودی


ماشاله به خودتون.خوش گذشت خاله جون
دایی محسن
22 بهمن 90 21:37
سلام پارسا کوچولو مامانت کار دیگه ای جز عکس گرفتن از تو نداره بیکاری هم بد در دییهدلمون برات تنگ شده به امید دیدار بای


سلام دایی جون.همون دیگه مامانم از بیکاری مونده.مدتب از من عکس میگیره.انشاله زود دیدار تازه بشه و من بیام خونه شماوتو بغل تابم بدید
خاله فاطی و غزاله
22 بهمن 90 21:42
سلام عزیز خاله ما هم دلمون به قول غزاله برات یه ذره شده خاله جان قربون پاهای توپولت برم غزاله می گه قربون خوابیدنت و غذا خوردنت برم ماشالله بزرگ شدیا فکر کنم وقتی بیای یزد منو نشناسی


سلام خاله جون.اول از طرف من غزال رو یه بوس گنده بکن.اصلا ایم طور نیست من همه رو میشناسم و سریع میام تو بغلتون