یه ماهگیت گذشت
اگه میشه برید ادامه مطلب متنو بخونید
امروز یه ماهت تموم شده نمیدونم چه جوری گذشته نمیدونم .... روزای اول گیج روزهای بعد خسته حالا ثبات و عادت .
یه ماهت تموم شده 15 روز مامان طاهره و خاله ها اینجا بودن و بعد رفتنشون این اشکای من بود رو شونه های بابات و اشکای تو رو ی دل من
یه ماهت تموم شده که عید فطر رفتیم بیرون و با خاندان پدریت بودی و شبش رفتیم یزد منزل پدری مادرت
یه ماهت تموم شده که 10 روزش هم خونه بابا علی اینا بودیم ختنه شدی و کلی مهربونی و عاطفه از طرف همه برا تو که فرشته ای!و همه دوست دارن
بعد بابا علی و خاله ماهی ما رو رسوندن و رفتن و حالا من و تو روزا تنهاییم تا با با از سر کار بگرده !از کتاب خاله وجیهه برات لالایی میخونم تا یاد بگیرم.
نمیدونم من برم سر کار تو چیکار میکنی !
یه ماهت تموم شده و یه سفر رفتی حالا شاید تا چهل روزگیت یه سفر دیگه هم بری!
ناز شدی، چشات با سرت میچرخه .دست و پا زدنت برام شیرینه.
راستی دیروز باتو برا اولین بار رفتین خرید میخواستیم بخاری بخریم اما نبود رفتیم شهروند تو هم خواب خواب بودی.دیروز فهمیدم برا چی همه ااصرار میکردن آغوشی بگیر!!
اما تو که پاکی دعا کن و زود بزرگ شو که بتونم حمومت کنم بتونم لپاتو بکشم بتونم باهات خیلی حرف بزنم بتونیم منطقی حرف بزنیم.
خاله وجیهه خیلی اصرار کرد که وبلاگت زود با زود آپ بشه امیدوارم بشه