مابلاخرررره ه ه اومدیم
سلام به نظر میرسه از شریه امتحان گنده انشاله راحت شدیم.تا برنامه بعدی مادر محترم چی باشه.من تو این ماه گذشته در حال در اوردن 8 دندان هستم.به سختی ....هفته اخر دی ماه رو در سرزمین مادری گذراندم و چند روزی مادرم را هراهی کردم تا به اصفهان برود و امتحان لعنتی اش را بدهد.خاله فرزانه من را مراقبت کرد تا در خوابگاه دانشجویی دختران دست از پا خطا نکنم.اما بلاخره من کلی هوادار پیدا کردم.همه اول لپ منو میکشیدن
خونه بابا علی کلی با کفترا ،گلای پاسیو،خاله هام ،دختر خاله هام دوست بودم و باز ی میکردم.اینجا که اومدم خیلی سختمه اما بهر حال تا عید چیزی نمونده 8 هفته
این عکسا مال روزایی که نیودیم.مامانم قول داد زود به زود بیاد
تولد پدرم.چه کیکی گرفتیما
اینم منو بابای مهربونم
اما یه پارسا تو زود پز جاش میشه
بقیه تو ادامه مطلبه
اینم یه نوع تی وی تماشا کردن تو 17 ماهگیمه
و اما من همچنان عاشق انارم
اینجا من تو خوابگاه به جای تلفن قرار گرفتم
و اما اینجا تو حیات خونه بابا علی یه موتور بود که صاحبش چون ماشین دار شده اینو ول کرده اینم خوراک من بود که غان غان کنم باهاش
قوا دادن که منو زود بیارن