مادر !!!!!
و خدا خواست و من مادر شدم.مادر تو ،همان پسرک رویایی
همان پسری که ازم بپرسه مامان به نظرت این لباس خوبه...
همان پسری که بگوید ا لحظه بده به من (یعنی یه لحظه بده به من )
پسرکی که راه برود تو ی خانه و خانه را پر از ماشین کند پر از اینکه مامان یادت باشه بریم خونه خاله.
مامان میشه اون گردنیندتو رو ببینم چیکارش داری: میخوام ببینم جنسش چیه
خدایا ممنون از بودن پارسایم.ممنون از بودنت پارسای من باش که جان من از چشمانت جان می گیرد تو چراغ این خانه ای پارسا ،باش که من از تاریکی وحشت دارم
خدایا چراغ خانه ها را روشن کن
امید که لباس عافیت برتنت باشد پارسا
امید که مادرم روزها و روزهای متوالی باشد و چراغ خانه پدریم با حضورشان گرم باشد.منتظر نوروزی هستم که روز مادر هم در آن باشد و من خانه مادرم باشم.
سجده شکر به جا می آورم برای داشته هایم الحمداله
و این هم قسمتی از ماشین های پسرک