پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

از اینکه میهمان تولدم شدید سپاس

انشاله عمر با عزت برا همه خانواده ام انشاله سعادتمندی و عاقبت به خیری انشاله گشایشهای مادی و معنوی انشاله سربلندی و فروتنی همگیتون رو دوست دارم.نماز و روزه همگی قبول درگاه حق.عید فطر مبارکا.ما رو دعا کنید به سلامتی بریم سفر و بیاییم   ...
16 مرداد 1392

ماجراهای تولد 2 سالگی (2 )

اینم منم با  تاج ستاره ای دست ساز (تا آخر جشن از سرش بر نداشت ) وقتی کیکم رو آوردم با بابام به همه میگفتم دست بزنن حتی دست پرهام پسر عمه ام رو میگرفتم که چرا هاج و واج موندی تولدها دست بزنید و یکی دیگه(شمع رو کیک 2 هستا اما اینوری گذاشتن،از بس مادر و پدرمون هول بودن) و اما بریم سراغ عکسای خانوادگی   ...
16 مرداد 1392

ماجراهای جشن تولد 2 سالگی (1)

سلام .امسال ما زودتر جشن تولدمان (با تم ستاره )را گرفتند به چند  دلیل  1.چون هفته آینده که تولدمان است ما مسافر سرزمین پدری هستیم. 2.پدر و مادرمان میخواستند از افطاری ماه رمضان نیز فیض ببرند خوب اول تزیینات خونه که مادر گرامی با سختی اینا را نصب کردن چون منم دلم میخواست این کار رو انجام بدم.هنوز هم که 2 روز گذشته مادرمن از گوشه کنار دیوار چسب جمع میکنه حالا ورودی اتاق خوابم و این هم جهت یادبود جشن تولد سال پیش که با تم شیر برگزار شد و روی پرده یه تولد ستارهای برا پسر 2 ساله.من دو سالم تموم شد ,و اینم ستاره خای مامانم که البته اینجا باقی نمودن و جاشون عوض شد. و اینم بادکنای سقف با المان ستاره ک...
16 مرداد 1392

اولین کادوی 2 سالگیم رسید

سلام.یه روز من از خواب پاشدم دیدم زنگ درو میزنن بعد دیدم یه موتور شارژِی بابام برام آورد تو خونمون یه موتور پلیس .این کادوی مامان و طاهره و بابا علی و خاله مائده بود دستشون درد نکنه کلی حال کردم و پدرو مادرم رو چرخوندم.ایسن موتور حال میده واسه خونه بابا علی.به نظرتون بیارمش اونجا اولین لحظه دیدار بعد دوستام هم سوار کردم .بلاخره اونا هم چشمشون به منه اینم من با کلاه و موتور(نمیدونم چه فکری کرد که یهو کلاه گذاشت به سرش ) و اینم تاج  2 سالگی و کارت تولد قربون همتون .این ماه رمضون کلی انرژی مامان رو گرفته.همتون رو دوست دارم مخصوصا مامان طاهره و بابا علی و خاله مائده .بازم ممنون     ...
11 مرداد 1392

سفر به سرزمین مادری (مردادماه 92)

سلام ما یهویی رفتیم و اومدیم.چون 40 روزی بود که از سفر بازگشته بودیم و مادرم نگران احوال مامان طاهره و خاله فرزانه و بابا علی بود و دایی اکبر هم اومده بود تهران فرصت رو غنیمت شمردیم و رفتیم .حال و هوامون حسابی عوض شد اینم قطاری که اون شب که خونه بهار خانوم بودیم خریدیم پارسا دی جی شده بود و کلی حال میکردما اینم آجی غزاله و من که خیلی بهمون خوش گذشت اینجا هم خونمون و در تدارک یه تولد ستاره ای خوشگل ...
9 مرداد 1392

آغاز 24 ماهگی

سلام من 20 تیرماه 92 وارد 24مین ماه زندگیم شدم اینجا افطار 2 مین روز ماه رمضونه که ما پارک شهید محلاتی دعوت بودیم(مادرمان از آنجا بسیار خوشش آمد) از محالات نگاه کنم به دوربین بعد کارمون شده شهروند رفتن (به قول خوت شهر بند ) از این ماشینا سوار میشی و سفارشات میرسه.گاهی راه هم نشون میدی.گاهی خودت پیاده میش و راهتو از ما جدا میکنی.بدون مرغ و گوشت هم نباید بریم حساب کنیم.وقتی میفهمی میخوایی بریم خارج بشیم کلی ناراحت میشی باید با دادن کارت بانک به خانمه و ... راضیت کنیم فهمیدم میخواید ازم عکس بگیرید منم نگاه تو کارم نیست.ول کن مادر مردم میگن اینجا کجاست که میخوان از بچشون عکس بگیرن و چون دارن برام کارت طراحی میک...
23 تير 1392

23 ماهگی هم گذشت

سلام به روی ماه همه اونایی که منتظر بودن من آپ بشم.میدونید که این روزا سر مادرم شلوغه.مراسم پوشک گیرونه در حد لالیگا من به چرخ خیاطی خیلی علاقه مند شدم مادرم فقط یه درز شلوارش رو دوخت دیگه تموم شد من عاشق شدم.اینجا دارم از مامان طاهره اندازه هاشو میگیرم یه لباس براش بدوزم کس دیگه ای هم لباس خواست بگه مردونه زنونه کت و شلوار همه جوره میدوزیم اینم از حموم بیرون اومدم حوله  تن پوش سیسمونیم رو پوشیدم اینم یکی دیگه و امن همچنان برا بابام قا میگذارم این بار بیسکوبیت مادر به زودی با چند پست بر میگردم   ...
23 تير 1392

تیرماه و باغ پرندگان لویزان

سلام.از خدمان شهردار محترم تهران آقای قالیباف باغ پرندگان لویزان تهران هست. هر چند ایشون بعد از  ا ن ت خ ا ب ا ت گفت به ر و ح ا ن ی جونتون بگید آشغالا رو ببره اما انصافا بعضی خدمات یه عمر میمو نه. ما هم بلاخره 7 تیرماه تونستیم این باغ رو ببینیم..تو این شهر شلوغ و پر دود و دم چند ساعتی رو میشه این طوری گذروند.خوب بود به من که خیلی خوش گذشت.تو را ه باغ مامانم میگفت کجا میریم پارسا منم میگفتم جوجوها.فقط کار خوب این بود که کالسکه با خودمون نبردیم اصلا جای کالسکه و ... نیست اینم تو ماشین قبل از رسیدن   ورود یه باغ طوطی های سخنگو هستن اینم یکیش .یه صدایی داشت که !!!بچه ها رو میدید میگفت بابا امثلا ما رو تقلید میکردا... &nbs...
8 تير 1392