35.پارسا به روایت تصویر
سلام.مامان طاهره به مامانم پیغام داد که شیشه شیرش رو بذار تو اسباب بازیهاش ،بذار یاد بگیره پس فردا رفتی مشغول شدی آب میوه چیزی هم بتونن بهش بدن اما امان ازدست منو بی علاقگیم به شیشه پستونک .نمیدونم این چند تا شیشه نابی که تو سیسمونیم هست رو برا کی بگذارم.عکسام رو میتونید ببینید.با خرگوشه که سرش رو تکون میده اصلا حال نمیکنم
حالا ماجراهام رو با شیشه ببینید
اولش دارم تشکر میکنم که وسیله جدید بهم دادن.اما چه جوری بخورم؟
یعنی اشتباه چرا ازش چیزی در نمیاد
خوب حالا دارم کفشامو نشون میدم.همون کفشایی که تو شهروند گم کردم
حالا از تعجب نمیدونم کجا برم.یعنی چی جلومه؟
بعد از چند وقت بلاخره از دندونم عکس گرفتن.قابل توجه اوناییکه دلشون برا دندونم تنگ شده
امروز دوباره آقاب پستچی منو رویت کرد گفت تو پارسایی که این همه برات بسته پستی میفرستن.منم گفتم آره که منم
خوشحالیم رو ببینید موقع دیدن بسته.این بسته رو میدونید کی فرستاده.خاله فرزانه خانوم مهربون.که همش به فکر بچه هاس.دستش درد نکنه.خاله بهار رو ببوس .دعا میکنم امتحانش رو خوب بده.خبرای خوب با شما بهار خانوم
اینجا لباس رو پوشیده.بهم میاد
خوب دیگه فعلا از دور همه رو میبوسم.یه بوس پر آب دهن برا بهار خانوم و غزال خانوم دختر خاله های مهربون