پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

ماجراهای من و بابا علی

1391/4/4 11:03
نویسنده : مامان پارسا
960 بازدید
اشتراک گذاری

بابا علی این سری که اومد خونمون میخواست بره نمایشگاه سنگ.من اینجا کیفش رو با خودم کشیدم و اوردم که نگذارم بره .بابا علی کیفت کجاستتعجب

2

بعد که برگشت از نمایشگاه من که لباس سفید گوسفندیم رو پوشیده بودم و مامان طاهره کوچولو که بودم میگفت لباس دکتریشه .تصمیم گرفتم به بابا علی آمپول بزنم.بابا علی پاشو .آمپول آماده هستشا

3

بعد دیدم با با علی بیدار نمیشه رفتم بزنم به پاش.تازه یواش زدم که بیدار نشه آخه بابا علی خیلی منو دوست ذاره

4

اما بابا علی زود رفت .حالا شاید دوباره بیاد و ما هم بریم سرزمین مادری.مادرمون یکه استراحت کنه آخه خیلی درس خوندهزبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

کیارش
4 تیر 91 11:06
خاله وجیهه
4 تیر 91 12:06
نمیدونی بابا علی اینجا چقدر از کارات تعریف میکنه و دل همه ماها رو آب میکنه..مخصوصا مامان طاهره


کار با با علی درسته
سید محمد
4 تیر 91 12:25
پس آقا پارسای ما میخواد دکتر بشه؟ ایشالا موفق باشی همیشه کی میای آقا پارسا؟دل خاله و من خیلی واست تنگ شده.از خاله وجیهه بپرس،خودت میفهمی
غزاله و خاله فاطي
4 تیر 91 12:53
سلام خاله جونقربون قدت بشم ايشاالله دكتر هم ميشي خاله جان


سلام خاله.ممنون.انشاله امتحانت با موفقیت سپری بشه
بهاره
4 تیر 91 18:17
اقای دکتر زشته امپولو تو دهن کنی بعدش توی پای بابا علی ایشالا یه دکتر واقعی واقعی بشی!!1 راستی خیلی برا مامانت دعا کردماااا


داشتم آماده اش میکردم .آخه آب دهنم رو تزریق کردم.اما فک کنم استاد دانشگاه بشم.ممنون برا دعا کردنت.انشاله امتحان تو هم خوب بشه