ادامه ماجرا با تصویر
بازم زیاده بریم ادامه مطلب
اینجا یه چیزی از دیوار بیرون اومده مامان .بیا ببین
اصلا جای نگرانی نیست الان میفهمم از کجاست!
آهان اینم بخاری.این که از دیوار در اومده رفته پیش بخاری
مامانم برای اینکه دیگه نرم اون پشت اول صندلی ماشینم رو گذاشت جلوی اون ورودی ملاحظه کنید
اما بعدش دیگه مامانم منصرف شد و مبلا رو به هم نزدیک کرد و برا مبلایی که مامانم پارچه های اصلیش رو خیلی دوست داشت کاور تهیه کردن.اون روز که با همکاری بابام روکشای مبلا رو میکشیدن من کلی ذوق میکردم.چون همه چی وسط بود و مرتب از مبل میگرفتم و بلند میشدم و تازه بعدش که مامانم تصمیم گرفت ازم عکس بگیره من سرم رو بالا میگرفتم و اجازه این کارو نمیدادم
اما بعد آقا شدم
حالا اینجا من تی وی میبینم و استخوان ماهیچه رو میک میزنم
اینجا که میبیند یه جای تنگی هست پشت بوفه من اغلب اوقات اونجا میرم بازی میکنم.
مامانم هم که دوربین به دسته همیشه مادر من ول کن دیگه.خوبه درس داریا.اگه درس نخونی که دیگه طول روز رو عکس میگیری از من
من از این بی بی اینشتن خسته شدم مامان بیا یه سی دی دیگه برام بذار.اینجا من دارم کشو سی دی را میگردم یه چیزی پیدا کنم بدردم بخوره
خاله ماهی و خاله وجیهه اینهمه از نمایشگاه کتاب برا من سی دی خریدناینم یکیش.خسته شدم از بی بی اینشتن
خوب میبینید که پسر خوبی هستم مثلا به مادرم کمک میکنم اینم جارو کشیدن من در سن 10 ماهگی
خوب به اندازه کافی از شیرین کاریهام گفتم.فعلا بدرود