به روایت تصویر
سلام.ما زود میایم علتش دلتنگی فقط میتونه باشه و روز به روز عوض شدن اخلاق بنده.بی نهایت زورگو و جدیدا علاقه به بالا رفتن از مبل که تصویری ازش موجود نیست.قبلا از مبل خونه نمیتونستم بالا برم اما الان کاملا میتونم.خدا به مادرم رحم کنه و جوونی خودم.ضمنا تنهاجایی که الان نمیتونم بالا برم تخت مامانم هست از این تخت بلنداست که
جمعهرفه بودیم پارک جنگلی سرخه حصار.لباسای من و پریناز اتفاقی هندونه ای بود.اونا که کنارمون نشسته بودن فکر میکردن ما دو قلوییم.حالا بیا بگو ما جنسامون فرق داره،ذاتمون فرق داره
من اونجا چند بار خودمو خیس کردم.بالاخره تازه از خونه باباعلی اینا اومدم و آآآآآآآآآآ مورد علاقه منه
اینم دختر عمه
و حالا عشق موتور به یاد فردین در فیلم علی موتوری.با عمو مرتضی نشستم که حالی بهش بدم وگرنه من خودم آخر موتور سوارام
و اما سالگرد عروسی مامان و بابام.من اینجا دارم فکر میکنم مامان چرا منو دور از کیک گذاشته.
و من خودم رو به کیک میرسونم و انگشتانم رو متبرک میکنم که اینجا گوشه کیک مشخص
و از وقتی فهمیدم که قابلمه جیزززززز خوب از دستمال استفاده میکنم.دستم هم اینجوری نمیسوزه.مامان و بابام از اینکار من کلی تعجب کردن.
و اما دیگه تو خونه موندنی نیستم.کلید هم میچرخونم
و اما دیروز به یاد خونه مامان طاهره به سطل برنج خونمون دست یافتم و کلی برنج خام خوردم
مامان بلاخره پیش میاد من همه اینا رو میخوام تجربه کنم.مثلا ماشین لباسشویی ،خودم لباسمو میندازم توش بعد برنامه بهش میم و استارت میکنم.منم مردی شدم.مامانم وقتی اینکار منو دید کلی استرس بهش وارد شدمونده از دستم دیگه.قربون همگی.نظر مظر هم بگذارید.ما هم انگیزه مون زیاد بشه وگرنه کم میاییما