یک تولد زمستانی دیگر برای پارسا
سلام.مستحضرید که تمام تولدهای برگزار شده در خانه مان چه کوچک وچه بزرگ متعلق به بنده است چند روزی بود زمزمه های کیک تولد (آقای پدر )شنیده میشد و به من میگفتند که سه کاج (قنادی معروف محله مان )کیکها رو گذاشته تو فر.روز موعود فرا رسید و من به قنادی شرفیاب شدم.صدای من کل قنادی رو پر کرده بود.چنان میخندیدم که بلبلی چهچه بزند.انگار که اصلا تا بحال کیک نخورده ام و ندیده ام.من کیکی که شکا هاپو بود میخواستم اما یه دختر خانوم خوشگل (به قول خودش خوشجل و پالتو قرمز )اومد و اونو خرید و رفت .اما من بلاخره این کیک رو پسندیدم
باب اسفنجی!!!!!آقای پدر اصلا نمیدونست این چه شکلی و چه شخصیتی هست!!!!!!!!!!!!!!!تا پدر محترم تشریف بیارن من بارها و بارها این کیک رو از یخچال کشیدم بیرون و تا گوشه ای از آن را نوش جان نکردم ول کن نبودم.بعد هم یه دونه شمع گذاشتم و خاموش کردم و به خودم اطمینان دادم که این تولده منه و بعد خوابیدم تا پدر از کار برگردن
یه عکس دیگه تو ادامه مطلب
و این هم من و آقای پدر در مراسم فوت کردن شمعها ،شمعهای زیادی بودنو با تفهای فراوان من بلاخره خاموش شدند
امید که پدر عمر باعزت داشته باشند و تولدشان گرما بخش آغازین روزهای زمستان باشد.بریم تا تولد خاله فرزانه.خاله منو با خودت میبری قنادی!!!!!!!!!!!!!بدرود