برای سال 92 ی پارسا خان
سلام عزیزم.سال 92 داره میره بهت میگم باهاش خداحافظی میکنی میگی آره آنقدر که راحت با خیلی چیزا امسال خداحافظی کردی !!!! میخوای برات بشمارم
با بدن من اول از همه در 3 روز سخت برای من و البته برای عادتی که داشتی
با کعبه و لیاس حجت که در 22 ماهگیت اتفاق افتاد
با 2 سالگیت که آغاز بالندگی کلامی بود
با عموی پدرت
با سفرهای مکرر و دلتنگی های مداوم تو که الان شکلش تغییر کرده و خواستن بعضی آدمایی که ازت دورن رو به زبون میاری
این روزا سرگرم ماهی قرمزی هستی که برا هفت سین خریدی .این روزا سرگرم خونه تکونی با من هستی و مرتب به لاکپشتی سر میزنی که عمه کوچیکه من بهت داده
رفتیم برات ماهی قرمز بخریم گفتم یه دونه آقا بهش بدید اومدیم این طرف گفتی من برا سوزی هم میخوام ماهی بخرم بابات برگشت برا سوزی هم خریدآقا هه هم ازت خوشش اومد یه دونه اشانتیون داد بهت یه ماهی کوچولو حالا تو میگی اون کوچولوهه اشانتین مامان.(مگه تو فسقل میدونی اشانتین چیه )
دوباره رفتیم بیرون گفتی مامان میشه برا بابام ماهی بخرم گفتم نه بابات نمیخواد ماهی
گیر دادی که مامان ماشینمون رو بدیم جرثقیل ببره چرا پارسا ماشینمون که خیلی خوبه نه مامان خوب نیست پرادو خوبه(آهان پرادو خوبه ....)
بعضی کاراو نمیتونی انجام بدی میگی بی خیال
حس لباس نو پوشیدن و کفش نو پوشیدن رو خوب خوب داری مثل بچگی های خودمان.برات کفش خریدیم ساعتها با اونا را رفتی و شب بالا سرت با اونا خوابیدی
میری از تو کمدت لباسات رو میاری و میگی مال هفت سین مامان!!!میگم آره مال هفت سینه میگی مگه این ماهی که مال هفت سینه میگم منظورم اینه که اونا رو میپوشی سر سفره هفت سین میشینی
کلمه منظورته رو یاد گرفتی و مرتب استفاده میکنی
یه پست عکس از آخرای 92 باید بگذارم یکی هم در حلول سال 93.هنوز هم خونه تکانی میکنیم