باز هم سفر و سرزمین مادری این بار پایان 11 ماهگی
سلام.ما از اونجاییکه باباعلی اومده بود خونمون تصمیم گرفتیم بریم پیش خاله ها و مادر بزرگمون.اونجا حسابی خوش میگذره.جون من مرتب در حال چرخش و این بار کنجکاوی های مضاعف بودم. به من حسابی خوش گذشت تازه در برگشت هم خاله فرزانه و خاله مائده و بهار خانوم مارو تا تهران همراهی کردن و بعد از 2 روز بازگشتن یزد.
خدمتتون بگم درست قبل از روزی که ما بریم خاندان پدریم از جمله عموی پدرم و عوزاده به اتفاق عمه هام و مادربزرگم اینجا مهمون ما بودن.منم گلا در حال چها دست و پا رفتن.ملاحظه کنید:
براتون بگم اونجا من برنامه کاری داشتم صبح باید میرفتم پیش کفترا همه اینو میدونستن با اشاره این حرفو میزدم
بعد عصرا آب تنی یا تو حیاط یا تو پاسیو توسط بابا علی و همراهی جمع
اینم حوض دو طبقه داخل خونه بابا علی
فیلماش کاملا موجوده .رفتن نزد درخت شاتوت:
بعد خونه خاله فاطی رفتیم مهمونی.اونجا کلی راه رفتیم و حرکات موزون انجام دادم توسط شوهر گرامی خاله هام.خونه بهار خانوم اینا ارگ زدم و کلی لذت بردم
میدونید که منم مثل بهار خانوم و غزال خانوم میخوام موزیزین بشم.آخه غزال خانوم گیتار میزنه اما برای ما نزد تازه نشونمون هم نداد
خلاصه ما برگشتیم تهران با خاله ها و بهار خانوم.این عینک رو خاله فرزانه برام خرید
بهم میاد مگه نه:
البته خاله این کار و کرد که من دیگه عینک بهار خانوم رو برندارم اما من از رو نرفتم و به کارم ادامه دادم.بازم میام فعلا بدرود