12 ماهگی هم رسید
سلام .منم بلاخره وارد دوازدهمین ماه زندگیم شدم.این ماه اخلاقم کلی تغییر کرده دوست دارم به هر چیزی که دلم میخواد برسم.دوست دارم آب بازی کنم دوست دارم بابام از سر کار که میاد هنوز تو ورودی خونه است منو بگیره ببره بیرون.دوست ددارم میریم بیرون به همه چی دست بزنم و لمس کنم.دوست دارم خودم غذا بخورم.الان دیگه گرسنه که بشم میرم سمت اجاق گاز آشپزخونه.خلاصه کلی کارای جدید میکنم.یه کم لثه هام اذیت میکنن که اونم بلخره دندونی گفتن سختی و آزاری گفتن
اینجا من مشغول ساز زدن هستم.بلاخره مامانم و خاله وجیهه و الان بهار خانوم و غزال خانوم دستی در موسیقی داشتن و دارن.تو عکس بعدی گیتارم هم هست
به نظر شما چه جوری میشه این جوجه ها رو آورد پایین.اونجا هی میچرخن سرشون گیج میره ها
مامان چرا اینجوری نگاه مبکنی عینک خودمه
ماجرای این توپا اینه که اینا رو آقا سید برام خریده.بابام هم مثل من خیلی از اینا خوشش میاد.اینجا من تقریبا نیم ساعتی مشغول بازی با این توپا بودم مامانم یه فیلم ازم گرفته و عکسش رو هم گذاشت اینجا تا علایق 12 ماهگی رو بهم یاد آور بشه
مامانو بابام جرات یه wc رفتن ندارن.کافیه صدای آب شنیده بشه.من پشت درم.حالا هم انتظار بابام رو میکشم
اینجا جند قدم بدون کمک راه رفتم خونه خودمون.مامانم هم بلافاصله دوربین دستشه
اینم آخرین عکس .داغ داغ.تازه از تنور در اومده.مژه هام رو میتونید خط کش بگذارید اندازه کنید
فردا در آخرین جمعه مونده به ماه رمضون ما میریم رینه.آب گرم رینه.جای شما خالی .بدرود