من بزرگ شدما
سلام .من الان خودم اسباب بازی انتخاب میکنم.چند روزی داشتم پدر اون پنگوئن ها رو که غزال خانوم از مشهد آورده در میاوردم.همشون رو تو مشتم میگرفتم .
و حالا در آشپزخانه م پاهای مبارک در قابلمه های مامان
اینجا من مثل مردا مامانم رو تا پارک همراهی میکنم
و اما من بعضی وقتا ظهر که میشه و بچه های مدرسه روبروی خونمون تعطیل میشن میرم بیرون.الان آماده هستم.کلی با کیف و کتاباشون حال میکنم
و اما قسمت مهم این پست اینه که من از میزی که جلوی بخاری جهت تمهیدات زمستان اندیشده شده بالا میرم و مهندسی میکنم
بعد مامانم دیددارم با پشت بخاری صحبت میکنم نگو توپم اومجاست همون توپای ریزه که دایی برام گرفته
اینم ماشین خاله فرزانه شاسی بلند
و آخرش اینکه با مگس کش بلدم توپم رو از زیر میز بکشم بیرون.کلی فیلم از این صحنه ها موجوده
قربون همگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی