ویژه مادرم
سلام.5 آبانهای مکرر می آیند و می روند .آسمان امروز باران شدیدی نازل میکند .از دیشب تا صبح هم آسمان مکرر ناله کرده.خوب است .خالی شدن آسمان را میگویم.مدتی بود نفسی خالی نکرده بود.اما تو پسرک 27 ماهه من برایت تولدی دیگر میگیریم.چه فرقی میکند تولد من باشد یا تو تولد تو باشد یا پدرت.مهم این است که تو بخندی.مهم این است که وقتی پدرت مقابل قنادی سه کاج بایستد بگویی اینجا تولده منه.اینجا اسکاچه(بجای سه کاج )تازه داخل هم که بشوی بگویی من میگم کدوم.دستت را رو یکی از کیکها که ماشین دارد بگذاری و پدرت هم همان را بگیرد تازه شمع هم بخواهی، بگویی من اونو میخوام .(ریسه تولد )از دم قنادی تا خانه مان راهی نیست مرتب می گویی میخوام کیک ماشینو ببینم بارها در جعبه را وا کنی نکند کیک پرواز کند قربان توپسر مهربان.قربان تولدهایت.فوت کردنای پر آبت که تمام سطح کیک را تفی میکند و من و پدرت بدون توجه به این آب دهن هایت کیک را بخوریم.دوستی نوشته بود از و قتی مادر شدم نتوانستم به چشمهای مادرم نگاه کنم من نیز امروز چنین حسی دارم.مادرم امروز با درد فراوان مرا زایمان کرد.در خانه با قابله ای خانگی در روزهای سرد و تاریکی که از آسمان موشکهای صدام می رسید.خدا قوت مادر.بارها و بارها میبوسمت و هنوز هم منتظرم خداوند توفیق خدمت به شما و پدرم را به من عطا کند هر چند اصلا مایل نیستم به من و خواهرانم محتاج شوی.این هم پارسا خان و کیک تولد مادرش که البته کیک تولد اوست با شمع 2 سالگی که از تولدش بازمانده است
قربانت.به امید شادیهایت.تولد بعدی تولد غزال خانومه.