کتاب و پازل جدید
مادرم جهت انجام پاره ای امور به انقلاب رفته بودند و از انتشارات قدیانی این کتابا رو برام گرفته بودند
این 18 جلد کتاب که البته 10 جلدش در یه کتابه با جلد سخت به نام قصه های مزرعه که من عاشقش هستم.و یکی از داستانهاش آتش در انباره.ملاحظه کنید
و اینم پازل از کارای گلدونه.یه بار که کمکت کردیم دیگه خودت درست میکنی و شروع به قصه گفتن میکنی
اینم از نزدیک با جنس عالی و محکم.(البته اینو به جای بالا بالا گرفتیم برات)چون هنوز هم معتقدیم که بالا بالا و هر چیز یاد دادن حروف فارسی برا تو مناسب نیست
از مهد آینده خبر دادن که کلاسا شروع میشه شاید رفتیم شاید هم نه.تا خیر چه باشه؟
اینم بگم بردم دندانپزشک معاینه کنه دندونات رو اما تو نگذاشتی چنان گریه ای میکردی و میگفتی بریم که خانم دکتره اصلا بهت دست نزدحالا رفتیم یزد باید بریم خانم دکتر بحر العلوم.
این روزا داری خیلی زود بزرگ میشی. اگه کار بدی بکنی و بفهمی من ناراحت شدم میای میگی من دوستت دارم مامان .تامنم نگم راحت نمیشی.یعنی 30 ماهگی ات هم گذشت مادر جان.دوستت دارم