سه سال و نیمه من
امروز 20 بهمن 93 پارسا سه سال و شش ماه دارد.قدش 105 سانتیمتر و وزنش بین 16 و 17 باید باشد.اما روحش
روحش صاف و صیقلی است بال دارد برای پرواز من نمیتوانم ببینمش .دلش یک موجود چند سانتیمتری است اما خیلی بزرگ و قوی است این را از آن شبی و روزی فهمیدم که نه من و نه پدرش پیشش نبودیم و او تمام روز را به قول عمه اش غصه دار ما بود و هیچ نگفته بود.
صورتی مهربان دارد که دوباره 3 هفته پیش در یک اتفاق الکی پیشانیش آسیب دید و احتمالا یه نشان دیگر در آن قسمت پیشانیش بماند!!!!
چشمانی دارد مظلوم و پر انگیزه .حواسی دارد خیلی خیلی جمع ،با دقت تمام و بی نظیر،عشق ماشین سواری است
آرزویش داشتن اسبی سفید است که نامش سلطان است .باید حتما هم از مادیون باشد.از گرگ بی نهایت متنفر است و اصلا با پلیس ها میانه خوبی ندارد!!!!!
همه اینها را از پارسا گفتم اما باور کن خیلی چیزها را نگفتم این سه سال و نیمه خیلی حرفها دارد.خدایا او را به ما ببخش.
سه سال و نیمه من یعنی تمام وجود من
سه سال و نیمه من یعنی آدم کوچکی که خیلی تصمیمها می گیرد
سه سال و نیمه من یعنی پارسای مهربانی که از من فقط لبخند میخواهد و لبخند
سه سال و نیمه من یعنی یک دنیا مهربانی و شادی
یعنی محبت از اعماق وجود
یعنی وقتی من هستم خیلی چیزها دیگر نیست
مهربان مادر،نبات مادر ،عزیزیکم بارها و بارها دوستت دارم
خدایا حافظش باش
پی نوشت : این متن را برایش خواندم فکر میکنید اخرش چه گفت : گفت مامان اشک دارم میریزم