آغازین رو زهای بهار 92
شاید از روز سوم عید بود که من از شیر مادرم جدا شدم .دیگه شاید وقتش بود من مردی شدم برا خودم .مادرم یه پست ویژه برا جدا شدنم داره
و اما اونجا بساط شکار به راه بود ومنم یه شکارچی قهار
و اینجا جمع شکارچیان در حیاط خونه بابا علی
و حالا پارسا همه رو میزنه .همه گنجشکا بالاشون میریزه
و اما در همون روزا سرم به تنگ ماهی خورد و یه نشونه برا خودم رو پیشونیم گذاشتم که تا عمر دارم بمونه برام.با یه چسب بخیه که تو بیمارستان مرتاض یزد انجام شد تا یه هفته هر کی میرسید میگفت که چه پسر شیطونی.از اینجا تو عکسا واضح مثل این عکس که با با عمو زاده بابا علی، آقا عرفان گرفتم
.
بقیه عکسا ی 13 بدر تو ادامه مطلب
و اما 13 بدر رفتیم معدن بابا علی (نصر آباد یزد) و ویلایی که تازه ساخته شده
اینم من و دختر خاله ها که کلی منو دوست دارن و منم عاشقشون هستم
و حالا تو ماشین بابا علی و عشق ماشین بودن ما کاملا مشخصه
و نون پختن زنعموی مادرم(عجب نونی جای همگی خالی)
و حالا هاپویی که منتظر غذا بود
اینم عکس با شکوفه های 13 بدر
و البته تولد خاله مائده و سفره خونه شاه عباسی اتمام سفر به سرزمین مادری بود که روز 14 فرودرین برگزار شد.این منم منتظر سالاد ماکارونی
و اینم خندهای از ته دل اون شب
و اینم موقع خروج
خیلی خیلی خوش گذشت.و روز 15 فروردین به قصد تهران حرکت کردیم.خوب بود و خوش سال پرتلاشی آغاز شد ما سه هفته دیگه به قصد عروسی خاله وجییهه باز هم به خونه پر مهر باباعلی و مامان طاهره باز میگردیم