پسرم جدا شدنت از بدن من مبارکت باد
سلام پسرم.به دنیای بلوغ فکریت خوش آمدی .به دنیای رنگین غذاها ،طعمها خوش آمدی.باور کن شیر دادن به تو برایم آنقدر لذت داشت که هیچگاه با اکراه شبها بر نخواستم.تلاش کردم تا میتوانی از بدنم بنوشی گوارای و جودت.
تلاشت در آغازین روزهای تولدت برای گرفتن شیری که 7 روز در بدنم مانده بود و خودش را نشان نمیداد ستودنی بود وعرقهای پیشانیت را میبوییدم تا توانستی شیر را با یک تب و لرز عجیب در نیمه های مرداد گرم 90 به کامت بکشانی.اما دیگر چند ماهی بود که تصمصم گرفته بودم تا گرمی هوا غلبه نکرده و با توجه به مسافرت پیش رو همین فرودین تو رادر آستانه 20 ماهگیت از خودم جدا کنم.برایم بسیار بسیار سخت بود برای تو هم اگر کمکهای پدرت و خانواده ام مخصوصا مامان طاهره نبود وا داد بودم اما تو و من مقاومت کردیم تا این امر میسر شد .اما اینجا به تو برای خوابیدن سخت میگذرد .روزهای اول با ماشین و تکانهای آن میخوابیدی اما اینجا اشکهایت امانم را میبرد.اما به سلامتی گذشتی.امروز 20 فروردین 20 ماهه ای میشوی که مستقلی ،که برای بار دوم از بدنم جدا شدی یکبار بند نافت را از من جدا کردند و حالا بعد از 20 ماه نوشیدن از بدنم جداشدی.امیدوارم این جداشدنها در جهت استقلالت باشد و روز به روز قویتر شوی.بسیار بسیار دوستت دارم و برایت دنیا دنیا شادمانی خواستارم.از خانواده م بابت تلاششان سپاس.