پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

دنیای جدید ما با پارسا کوچولو

نی نی و محرم

سلام .ما اومدیم سرزمین مادریم .عاشورا تاسوعا رو اینجا باشیم.خاله وجیهه برام لباس خریده.ظهر عاشورا منو بردن یه هیئت .اونجا کلی به مادرم و خاله هام حال دادم.الان عکسم رو میبینید.بلاخره ما هم عزاداریم عزادار طفل ٦ ماهه امام حسین  علی اضغر آقا. ...
16 آذر 1390

آخ جون 100 روزه شدم

سلام.امروز تولد 100 روزگیمه.100 روزه که من پا به این دنیا گذاشتم.مامانم میخواد برام کیک بپزه بابام دیشب شمع 100 رو برام گرفته .مامانم گفته اگه پارسا 100 ساله هم میشی امیدوارم از عرض زندگیت راضی باشی.اما مگه 100 زیاده خلاصه امشب یه مهمونی کوچولوی 3 نفره داریم که غذاش بوقلمونه و کیکش یه عدد 100 داره.برام یه کادو هم رسیده از خاله فرزانه و بهار خانوم.یه عروسک پسر.بابام گفت این دوسته 100 روزگیته که اسمش  صدرا است.نمیدونم چرا کسی ازمن نظر خواهی برا اسمش نکرد.خلاصه اینکه عکسایی که با دوست جدیدم گرفتم رو میگذارم.مامان طاهره برام کلی پیشبند گرفته الان که آب  دهنم میریزه گاهی اونا رو میبندم عکس از اون حالت هم مامانم گرفته که میگذاره. ...
30 آبان 1390

بابا علی و خاله ماهی اومدن و رفتن

سلام به روی ماه همگی.من الان سه ماه و  9 روزمه.شب عید غدیر بابام میرفت عروسی دوستش حمید آقا .من و مامانم  بهشون افتخار ندادیم آخه دو تا مهمون عزیز داشتیم  بابا علی و خاله ماهی.بعد هم مامانم گفت شاید من اونجا یه کم شلوغ کنم. عکسی که مامانم میگذاره مال اون شبه که بابام داشت میرفت عروسی..خلاصه باباعلی و خاله جون اومدن و فرداش رفتیم بیرون .من اونجا تو ماشین به باباعلی و مامانم حسابی حال دادم و آخرش خوابیدم.ظهر اومدیم و 2 روز من سرم شلوغ بود.اما جمعه عصر خاله و بابا علی رفتن و من دوباره تنهاشدم.مامانم قول داده عاشورا تاسوعا منو ببره پیششون.تا خدا چی بخواد.راستی عصر 5 شنبه مراسم روز دهم تولد آقا کیارش بود.خاله مائده هم باهامون ...
28 آبان 1390

از تاریخهای جالب تو زندگی من

سلام به روی ماه همه اونایی که دوستم دارن.خاله وجیهه امروز به مامانم چند دقیقه پیش پیامک داد که پارسا جان تا این لحظه 3 ماه و 3 ساعت و 30 دقیقه و 30 ثانیه سن دارد.مامانم خوشش اومد و اومد رو وبلاگم تا این خبرو به همه بده که گل پسرش 3 ماه و 3روز و 3 ساعت سن داره.دیروز رفتم متخصص کودکان دکتر لادن اونجا چوب کرد تو دهنم منم حسابی تختشو تر و تمیز کردم دکتره گفت اشکال نداره اما نباید چوب تو دهن من میکرد مگه نه به خاط خشکی کنار گوشم یه پماد داد ببینیم خوب میشه یا نه.بعد مامانم رفت یه سری کار محضری برا هیات علمی داشت انجام  داد و اومد .دیگه همین فردا عید غدیر .خاله ماهی و بابا علی میخوان بیان تهران ما رو ملاقات کنن.حتما خوش میگذره جای همه خالی مخ...
23 آبان 1390

من فردا 3 ماهه میشم

سلام.الان دیگه یه مرد سه ماهه با شما صحبت میکنه.هنوز همه آدمای اطرافم نمیدونن من شبیه کی هستم هر کس نظری میده برا همین مادرم امروز عکس کودکی های خودش و بابام (که البته زیاد واضح نیست،عکس بهترش رو بعدا میذاره)و خاله وجیهه رو میگذاره تا بعدها خودم نظر بدم یا اگه کسی دوست داشت الان نظر بده که من شبیه کی هستم.شاید تو سه ماهگی هم برم یه سفر.ما کلا خانوادگی مارکوپلوییم. اینجا من آماده رفتن به مهمونی هستم یه شب نشینی خونه عموی بابام اینجا من و مامانم از خودمون عکس انداختیم این خاله وجیهه هست .خاله به من از این ماشینا میدی؟ماشاله خاله گنده ای چند وقتته؟  مامانم وقتی کوچیک بود بردنش آتلیه نمیدونم شاید اونم میخواست پاسپورت دا...
19 آبان 1390

پارسا و اولین پاییز کنار بخاری

سلام .من زود اومدم.امیدوارم دلتون برام تنگ شده باشه.حتما دلتون تنگیده منم میخوام شماها رو ببینم.این عکسم بعد از حموم.مامان طاهره یواشکی بهم گفت مامان بابات فقط عرق تنتو میگیرن.تمیزت نمیکنن.مامان طاهره نیستی ببیی چه جوری حمومم میکنن. یهو دارن میارنم بیرون میبینن یه جایی از تنم هنوز کثیفه.دوباره میشورنم ای وای از بی تجربگی .حالا عکسامو ببینید.دیگه الان کم کم اوقون میگم خلاصه امروز 14 آبانه و هوا یه خرده سرده.من کم کم به روال زندگی عادت کردم البته اگه بگذارن.مخلص همه شما   ...
14 آبان 1390

من 80 روزه شدم

سلام به همه اونایی که دوستم دارن و منم دوستشون دارم. این چند روز اینجا کلی بارون بارید اا جای ما گرم و نرمه.تو این چند روز من رفتم اثر انگشت دادم تا پاسپورت یا همون گذر نامه داشته باشم. مامانم میگه اثر انگشتم مثل یه نقطه رو کاغذ بود.مامان بابام تصمیم گرفتن یه بیمه عمر برام بخرن.بیمه عمرم الان خونه خاله فاطی که بعدا به دست مامانم که رسید میذاره تو وبلاگم که همه یاد بگیرن و برا بچه هاشون بیمه عمر بخرن اونم از نوع بیمه عمر پارسیان(مامانم داره تبلیغ میکنه )این چند رو مامانم میگفت برا مامان طاهره دعا کن که خوب بشه.مامان طاهره الان خوبی ؟دعای من رد خور نداره ها!!راستی تولد مامانم هم بود خاله وجیهه یه کارت تبریک تولد برا مامانم فرستاد که خوشحالش ...
10 آبان 1390

من از سفر سوم بازگشتم

سلام.میبینید که آدم میتونه 2 ماهش باشه اما 3 بار به مسافرت رفته باشه.من رفتم خونه پدربزرگم بابا علی و مامان  طاهره..رفتم یزدخونه خاله فرزانه تولد غزال خانوم که به من میگه جیگول خاله. خیلی خوب بود خاله وجیهه منو حموم آفتاب کرد و بدنم رو ماساژداد.خاله مائده بغلم کرد و قربون صدقه ام رفت.مامان طاهره صبحها که بیدار میشدم باهام حرف میزد.بابا علی شبا آرومم میکرد دوباره خیلی ها اومدن دیدنم .دوست خاله وجیهه عالمه خانوم اومد با مادرشون.یادمه یه بار،همون روزی که قرار بود معلوم بشه من پسملم اومدن خونمون.حالا اینبار برا من یه ماشین کنترلی قرمز آورد تازه یه روبان قرمز که اسم منو روش زده بود که مامانم گفت خاله عالمه خیلی برا این زحمت زیاد کشیده...
1 آبان 1390

واکسن 2 ماهگی

سلام بالاخره منو بردن آخم کردن.اول که رفتم کلی خوشم اومد از خانومه .مهربون بود و قد ووزنم کرد.گفت این همون پارسای قد بلند هست مامانم راجع که کله گنده بودنم سوال کرد گفت کاملا خط وسط رو داره میره جلو.مامانم رو تخت خوابوندم بازم داشتم کیف میکردم مامانم و خانمه دستی به سرم می کشیدن و من غافل از نقشه ای که برام داشتن.بعداز اینکه الکل به پام زد و خواست پای چپم رو سه گانه بزنه کلی از خجالتشون در اومدم.تا تونستم گریه کردم بعد مامانم هر کاریم کرد شیر نخوردم اومدیم خونه حال و روزمرو تو عکسا ببینید هنوزم تب دارم و بیحالم.من که مامانم عادتم داده همیشه بشورتم الان 2 روزه رنگ آب رو ندیدم.مامانم قالبای یخ رو گذاشته رو پام از امروزم حوله داغ میذاره.تا واکس...
20 مهر 1390